جینگولای من
به نام خدا
دلتنگ دانشآموزام شدم.
خدانگهدار
+ ویدیوهایی که با بچهها دارم رو نگاه میکنم و بغضی میشم. راستش من خیلی باهاشون بهم خوش میگذشت.
خوب بودیم با هم و راحت.
کلاس دوم بودن ولی من خیلی جاها مدیریت رو به خودشون واگذار کرده بودم و حتی توی مسائل کلاس هم نظر میدادن.
در اصل دو نوع روش مدیریت کلاس هست: معلم رهبر باشه یا راهنما.
من راهنما بودم.
اگر قرار بود املا یا امتحانی بگیرم پیش میاومد که نظر بدم خانم فلان زنگ بگیر یا فلان جور بگیر بهتره و اگر حرفشون عقلانی بود گوش میدادم و انجام میدادم.
خیلی برای خودم عجیب بود که بچههای کلاس دومی رو اگر بهش فرصت بدی چقدر میتونن خلاق باشن و کمک کننده
حقیقتا بسیار کمک کننده من بودن. البته من بدون ترس بهشون میدون داده بودم، ترسی که بقیه همکارا داشتن این بود که نکنه بچهها پروو بشن.
بارها و بارها پروو شدن رو مجبور شدم برای خودم بازتعریف کنم تا بببینم کجا باید سختگیر باشم و کجا نباشم.
تجربهای که از کلاس داشتم رو دوست داشتم.
با وجود دلتنگی عاشق مسیری هستم که الان دارم طی میکنم.
یک آرامش بسیار زیادی دارم و این که دارم تلاش میکنم مشکلاتم رو درست کنم و بیفتم روی راه رو دوست دارم.
امیدوارم مسیری که انتخاب کردم در نهایت بهم بهترین نتیجه رو بده. هر چند من از مسیر هم لذت خواهم برد.
اخ اخ ولی هنوز ته دلم دوست دارم شاگردای پارسال و پریسالم رو ببینم.
شاید اگر فرصتی پیش اومد وسط سال هماهنگ کنم با مدرسه. و برای تعویض روحیه خودم یک سری بهشون بزنم.
___
دیشب یک فایل از اکانت تلگرامم میخواستم وارد شدم و دیدم امیر نوشته: با من قهری سوسن؟
فکر کردم که جالبه توی این روزها اون کسی که من دوست داشتم کلا نیست شده و جملههایی که باید از اون میشنیدم رو از بقیه میشنوم.
با امیر قهر نبودم. من کِی با کسی قهر کردم که این دفعه دومم باشه آخه؟ فقط ما خیلی وقته صحبت نمیکنیم چون اصلا من وقت نمیکنم و راستش حوصله هم ندارم.
جدیدا کمی بیحوصلهم و اگر حس کنم طرف مقابل شنونده خوبی نیست حرف نمیزنم.
به هر حال ولی واقعا قهر نبودم باهاش.
من با کسی دیگه قهرم این بدبخت بیخود به خودش گرفته بود.
___
داروهام رو کم کردم و حالم خوبه.
فکر میکردم تا ابد مجبورم برای این اضطراب کوفتی دارو مصرف کنم.
___
همین