بدون روتوش نوشتن
چند روزه بیشتر از قبل دلتنگم.
در این دلتنگی به همه چیز شک کردم، به خودم به اون و تمام احساساتی که جریان داشت.
وقتی که قرار باشه تصمیمی بگیرم بیانصاف میشم و میدونم الان هم بیانصافم. میدونم که نگاهم درست نیست و شکی وجود نداره اما دلم میخواد شک کنم.
ساده ست دلم میخواد شک کنم. من به اون شک کردم. حالا وجود هم نداره از خودش دفاع کنم و من راحت شکهام رو به یقین تبدیل میکنم و دورتر میشم.
خاطراتم رو دارم دستکاری میکنم.
واقعا توی این موقعیت حوصله دلتنگی ندارم. موقعیت زندگیم کمی به هم بچیده شده و دوست ندارم راجع بهش صحبت کنم.
فقط این که دلتنگ بشم رو دوست ندارم. شاید حتی بحث دوست داشتن نباشه، بحث ذخیره انرژیه.
البته من عقب کشیدم و دیگه دوست ندارم برای اون رابطه من انرژی بذارم. به شخصه دلتنگی رو گذاشتم تو گنجه روش چند تا صندوق سنگین هم گذاشتم.
از شانس بدم با وجود این که من از همه جا ایشون رو پاک کردم. نمیدونم چطور شد امروز یک نوشتهای که ساعت دو شب گذاشته بود مبنی بر این که دلتنگه از اسمون به دستم رسید.
حتی شک دارم دلتنگ من باشه! میبینید؟ آدم میتونه بیانصاف، بدبین و حتی خشن باشه.
و من تصمیم گرفتم همه رو با هم باشم. خیلی هم ویژگیهای جالبین با همدیگه.
کمی از من دورن این ویژگیها ولی حقیقتاً ترجیح میدم اینبار نزدیک باشن.
من واقعا دیگه توانایی مدیریت هیچ ارتباطی رو تا مدتی ندارم. خیلی نازکتر و نرمتر از این حرفام.
____
بازم یکسری تصمیم باید بگیرم. احتمالا شنا رو بیارم توی برنامهم و خیلی چیزای دیگه رو حذف کنم.
شنا رو خیلی دوست دارم و ارتباطات وجود داره.
ارتباطات انسانیم داره کم میشه و با وجود درونگرا بودنم نیاز دارم به وجود انسانها
__
تلگرام و اینستاگرام رو حذف کردم.
واتساپ رو میوت کردم.
و فقط وبلاگ رو دارم.
دوست دارم توی این مدت بعد از درس خوندن، بیشتر درگیر واقعیت باشم تا مجازی.
___
این چند روز اخیر به شدت نازک نارنجی بودم. روی یک موی نازک راه میرفتم و هر لحظه امکان سقوطم وجود داشت.
به شدت احساسی و نازنازی بودم.
مطمئن بودم اگر کسی کوچکترین حرفی بهم میزد شبیه این کارتونهای ژاپنی سیلابی از اشک از چشام راه می افتاد.
خیلی عجیبه، من احساسی هستم ولی مدتها، شاید بالای دو سال بود سریع گریهم نمیگرفت و این یکهو اینجور شدن کمی برام غریب بود.
اخ اخ
____
مامانم رفت مشهد
دوست عزیزم رو خواهد دید. هدیهای فرستادم دست مامانم که به دوستم برسونه همراه با نامه. نامه رو کاملا دلی نوشتم هر کلمهای که از قلبم بیرون میاومد رو نوشتم
عصر رفتم پاکنامه گرفتم و نامه رو داخل پاکتنامه گذاشتم، چقدر عجیب. نامه و پاکت نامه!
امیدوارم دوست داشته باشه هدیه و نامه رو.
____
دوست داشتن چقدر راه پیچیدع و عجیبی!
دوست داشتن، علاقه و انگیزه.
__
یک لیست کتاب برای خودم جدا کردم که تا اطلاع ثانویی هیچ کدومو نمیتونم بخرم و من با پرویی تمام لیستم رو هر هروز پربارتر می کنم
___
روزاتون خوش.
همین