من نوشت

من نوشت هایم،گاه خاطرات،گاه غر زدن های بی انتها

صمیمیت از دست نرفته!

شنبه بیست و سوم فروردین ۱۴۰۴، 10:40

دیشب زود خوابیدم و اواسط شب دیدم (ا) پیام داده: خوبی؟؟

وقتی اینجور میپرسه یعنی میدونم خوب نیستی! دو تا علامت سوال رو به این معنی به کار میبره و از طرفی ما اینجور نیستیم که حال هم رو بپرسیم. مثلا ممکنه یکهو یک نوشته یا چیزی ببینیم و برای هم بفرستیم. خوبی؟ اصلاً

صبح جوابش رو دادم و گفتم خوبممم. واقعا فکر می‌کردم خوبم.

گفت که یه مدته اوکی نیستی.

اول فکردم اشتباه میگه. بعد کمی گشتم و فکر کردم دیدم راست میگه. من یک ماه و خورده‌ایه درگیر یک تصمیم هستم و به جای این که تصمیم بگیرم هی دارم عقبش میندازم و حالم رو بد کرده.

سعی میکنم بروزش ندم. به روتینم برسم اما اینجور نیست. در نهایت ته قلبم میدونم که دارم اشتباه می‌کنم و اشتباهم ضرر میزنه بهم.

در نهایت گفتم اره یک مسئله ای هست یک ماهی درگیرشم و نمیتونم براش تصمیم بگیرم. احتمالا اون رو حس کردی.

برام جالبه که دوستی‌هایی که فکر میکردم با دور شدن و گذشت زمان از دست میرن اینجور نیست.

من خودم از (ا) حدود دو سالی دور شدم. فکر میکردم این دور شدن یعنی بازنگشتن به صمیمیت قبل! الان فهمیدم این جور نیست.

هر چند من هنوز هم ازش دوری می‌کنم. نمیدونم چرا. شاید به خاطر همون مشغله‌های ذهنی زیادم.

حالا باید تصمیم درست بگیرم. احتمالا باز هم از تلگرام لوگ اوت بشم. باز هم در تنهایی فرو برم و کمتر به این فکر کنم که برونگرا بودن هم خوبه.

: )
© من نوشت