من نوشت

من نوشت هایم،گاه خاطرات،گاه غر زدن های بی انتها

دیشب

یکشنبه دهم فروردین ۱۴۰۴، 11:49

راجع به تجربه دیشب با خودم درگیر شدم. نمی‌دانم ارزشش را داشت یا نداشت. شاید آدم باید به استقبال تجربه‌ها برود؟

نمیدانم.

اتفاقی نیفتاده ولی نمیدانم چرا روحی کامل بهم ریختم. مشکلی با خوردن نداشتم و اصلا بابت آن عذاب وجدان ندارم. بیشتر انگار سیلی واقعیت را به گوشم زد و هزاران چیز را نادیده میگرفتم واضح‌تر دیدم.

اندوهگینم و حتی نمیدانم چطور خودم را دلداری بدهم. حس می‌کنم هزاران کار اشتباه انجام داده‌ام، هزاران امتحان را خراب کرده‌ام و هزاران پروژه شکست خورده دارم.

اخرین باری که این قدر عمیق اندوهگین شدم را یادم نیست. به شدت دلم می‌خواهد از همه چیز فرار کنم. از خودم و حتی زندگی‌ام.

از آن روزهایی ست که حتی برای فرار دلم نمی‌خواهد بخوابم. آخ از انسان، آخ از انسان.

چرا من الان غمگینم؟ میدانم. راستش را بگویم به خوبی میدانم اما دلم نمیخواهد به زبان بیاورم. خیلی خسته‌ام

شاید کمی چشمانم را ببندم حالم بهتر شود. بهتر با خودم کنار بیایم.

: )
© من نوشت