هذیان آخر شب
شنبه هجدهم اسفند ۱۴۰۳، 0:12
یادم میره توییترمو داره و میبینه چی مینویسم، نمیدونم چرا.
شایدم احساس خجالت نمیکنم. البته فکر میکردم دیگه چک نمیکنه.
چیز خاصی ننوشته بودم.
فقط گفته بودم که این بار رهاتر از همیشه بودم و راحت دوست داشتن رو گفتم.
دیده بودش. گفت توی توییتر فعال تر شدی! گفتم من؟ گفت اره توییت بیشتر میزنی.
این توییتمو یادم نبود. گفتم من یه وقتایی نوشتن رو دوست میدارم و هر جا گیرم بیاد مینویسم. توییترم مثتنی نیست.
حالا نگاه کردم دیدم از دوست داشتن گفته بودم.
راستشو گفتم. من راحتم با آقای ح. واقعا قصد ندارم حتی ذرهای مثل همیشه پراسترس و اضطراب باشم. به گفتهها و نگفتهها فکر کنم.
میخواستم یکبار هم که شده رها بودن رو تجربه کنم که کردم.
اخ اخ از فاصله.
___
: )