من نوشت

من نوشت هایم،گاه خاطرات،گاه غر زدن های بی انتها

روزهای بی‌پولی

شنبه بیست و دوم شهریور ۱۴۰۴، 16:33

اولین بار بعد از ۱۸ سالگیه که حقوق ندارم و هر یک ریالی که از حسابم کم میکنم من میمونم و عددهای توی حسابم.

و جالب اینه که عددی هم توی حسابم نیست چون هفته پیش رفتم دکتر( ها) و جینگ جینگ.

امروز هم در یک حرکت انتحاری ضدآفتاب گرون، یک ضدلک گرونتر و یک فوم شستشوی گرونترتر خریدم تا حسابم بفهمه رئیس کیه.

گوشواره‌م که دم نهنگ بود، در همون هفته‌ی بلای آسمونی یکی‌‌ از دم‌ نهنگا گم شد و الان جدی جدی دیگه نمی‌تونم برم همچین اشغال‌هایی رو بخرم.

( دو دقیقه بعد سوسن: خرید ده جفت گوشواره)

آه فکر کنم مجبور شم کل بیمه یک سال رو با هم پرداخت کنم.

بیمه تکمیلی رو هم با هم باید بدم انگار.

هه هه هه.

وای راستی اداره میگفت فکر کنم اشتباه کردیم و بدهکاری بهمون، گفتم من رفتم تا سال آینده. انشالا سال آینده ازم بگیریدش = ))))

اینا هم خوشن.

اگر حساب کتاب کنم، افسردگی میگیرم.

میخوام با بی‌اهمیتی طی کنم.

پول خودش میاد. مگر نه؟

البته خودمونیم من از قبل پس‌انداز کرده‌م این قدرم بی‌عقل نبودم ولی امیدوارم به اونا نیاز نباشه دست بزنم.

من اونا رو برای کارای مهم‌تر کنار گذاشتم -_-

فکر کنم نیازه با اعضای خانواده نانازتر باشم.

گوشواره آشغال میخوام، نه طلا. چقدر میتونم دووم بیارم؟

همراه من باشید.

+ کاش یکی میرفت دنبال کارای بیمه‌م. حوصله ندارم خودم.

برم کاراشو بکنم با این وضع مریم مقدسی به نظر میاد بیمه نباید قطع بشه.

دیشب نمیدونم چی شد مادربزرگم فهمید آزمایش بارداری دادم. خیلی قیافه‌ش بامزه شده بود. میگفت عجب دکتر بیشعوریه، یعنی از،قیافه‌ت نفهمید؟

گفتم مادربزرگ، قیافه چه ربطی داره؟ یه آزمایش بود. منم با شادی دادم. ناراحتی نداره.

مادربزرگ کوتاه نمی‌اومد. = )))) حالا خوبه مثبت نبود زن. ول کن

: )
© من نوشت