من نوشت

من نوشت هایم،گاه خاطرات،گاه غر زدن های بی انتها

اخرین وضعیت مریم مقدس معاصر

پنجشنبه سیزدهم شهریور ۱۴۰۴، 19:4

خب باید عرض کنم همچنان مریم مقدسم و به دکترم پیام دادم.

و از لاو لایف پرشورم اطلاعات دادم. چرا که میخواست مطمین شه حامله نیستم. اونجا شوخی نکردم : )))

حالا تا شب جواب بده ببینم چکار کنم.

من کیست و فلان بهمانم نداشتم تا حالا. توی این موقعیت خیلی احساس غریبی میکنم.

پریشب داشتم با دوستم شوخی میکردم و میگفتم تبدیل شدم به مریم مقدس. و یکهو تو دلم خالی شد داشت باورم میشد حامله م.

به دوستم گفتم خوبه در این چند ماه اخیر هر کی اومد هم گازش گرفتم و توهم حاملگی هم میزنم.

+ امروز به مامانم گفتم میخوام محمد حسن رو کنسل کنم

مامانم گفت یکی دیگه رو هم پروندی؟

گفتم باور کن این اصلا جز پروندنا محسوب نمیشه. یکی باید گردنش بگیره و اون من نیستم.

مامانم آهی کشید و در فکر فرو رفت. (همیشه این جوره که چرا تو با پسرا کنار نمیای؟ کنار اومدن که از یارو اشکالی نگیری و ریزبینانه نبینی چه سیاهی‌هایی داره. اصرار هم نداره شوهر کنم ولی آه عمیق)

من اومدم وضعیت رو درست کنم، گفتم مادر من! من پسر ندیده نیستم و با پسرا هم ارتباط داشتم. پسر هم دیدم. اول که این یارو کلا کیس نبود که من بپرونمش یا نه ولی کلا ایراد داره اخلاقش و من اونی نیستم که بتونم با این اخلاقا کنار بیام حتی در مقام مشاورم.

چند دقیقه بعد داشتم فکر میکردم جمله : (من پسر هم دیدم. )خیلی عجیب بود. یعنی مشخصا داشتم بهش اشاره میکردم من دوست پسر داشتم و دیت رفتم. در اون موقعیت مشخص بود منظورم خواستگاران عزیز و ارتباطات کاری نیست.

مامانم آدم بسیار تیزیه، بسیار.

الان مطمینم میدونه که من تهران دیت رفتم. ولی ازآقای ح خبر نداره. تنها گزینه‌اش میشه حسن. حسن عزیز که میشه آش نخورده و دهن سوخته.

حسن رو میشناسه و هر بار تیر اتهاماتش اونو نشونه میگیره با این که اطمینان دادم حسن، حسنهههه ولی خب چون از آقای ح خبر نداشت حسن همیشه قربانی میشد.

حسن متاسفم : )))))

برم درس. میام احتمالا

و

: )
© من نوشت