من نوشت

من نوشت هایم،گاه خاطرات،گاه غر زدن های بی انتها

ثبت حضور!

پنجشنبه پانزدهم خرداد ۱۴۰۴، 1:49

این یکسالی که سعی داشتم درس بخوانم در خانه فعالیت خاصی انجام نمیدادم. گاهی کمک میکردم ولی زمانی نداشتم که حضور فعال خودم را نشان بدهم. مادرم هم نمی‌گذاشت کاری کنم.

امروز که بیدار شدم اول از همه کارهای اتاقم را انجام دادم. دو میز در اتاق داشتم که انداختمشان بیرون و راحت شدم. انگار باری روی دوشم بودند.

کتابخانه هم تکمیل شد و جایگذاری‌اش کردم. تا حدودی کتاب‌هایم را چیدم ولی هنوز مرتب نشده است.

عصر بیهوش شدم. بیدار که شدم دیدم مادرم خانه نیست و آشپزخانه در بدترین حالت خودش به سر می‌برد.

ظرف‌ها را شستم( کاری که از آن متنفرم.) سرجایشان چیدم.

در یخچال را باز کردم و دیدم ای خدا، شیر در یخجال ریخته‌است.

از آن جایی که جوگیر بودم، همه‌ی یخچال را انداختم بیرون و تصمیم گرفتم تمیز کنم.

وسطش دیدم چه خبط و خطائی کرده‌ام. هزاران چیز کوچک هست که من از جمع کردنشان بیزارم. واقعا جمع کردن این خرده ریزه‌ها سخت است. به هر ضرب و زوری بود یخچال را جمع کردم. خواهر بزرگه غر زنان که من خودم کمکی دارم و تو از من کار میکشی، یخجال را پاک کرد و کشوها را شست.

در نهایت یخچال دسته‌گل شد.

برگشتم بالا کتابخانه را تا حدودی چیدم.

راستی هنگام جمع کردن یخچال به آقای ح پیام دادم که من کمی امشب دیرتر می‌آیم.

گفت تا دوازده منتظرم می‌ماند که صحبت کنیم ولی گویا بیهوش شده بود. پیام دادم جواب نداد.

قصد دارم قبل از درس خواندن تغییرات اساسی در اتاق ایجاد کنم.

میخواهم یک آینه قدی هم روی در کمد دیواری‌ام نصب کنم.

باید آینه قیمت کنم.

مدت‌‌ها بود دلم تغییر و تمیزی می‌خواست.

دارم همه چیز را مرتب می‌کنم. از ذهنم گرفته تا محیط زندگی‌ام را.

: )
© من نوشت