در آمده از چاه
جمعه پانزدهم فروردین ۱۴۰۴، 14:42
دیشب داشتم خل میشدم. تصمیمی که به نظر خودم درست بود رو میخواستم بگیرم، تصمیمی که مدتها بود بهش فکر میکردم و جرئت انجام دادنش رو نداشتم و فقط وقت میگذروندم.
دیشب برام آسون نبود، مخصوصاً این که هیچ کدوم از دوستامم کنارم نبود و نتونستم پیداشون کنم. در نهایت خوابیدم و صبح مصمم بیدار شدم.
گاهی عقب کشیدن به معنای شکست نیست. من عقب کشیدم.
مسیرم همون مسیره ولی با آرامش بیشتره.
امیدوارم پشیمون نشم.
بابت خیلی چیزها مردد هستم. مردد بودن خیلی بده.
اما حالم بهتره. حتی با وجود این که از فردا باید برم سرکار و فراغت و آسایشم یک چهارم یا کمتر میشه.
هوا بارونیه و بارون رو دوست دارم. کاش من هم قطره باران بودم.
بیشتر نمیتونم بنویسم.
ذهنم آشفته ست.
: )