من نوشت

من نوشت هایم،گاه خاطرات،گاه غر زدن های بی انتها

این مسیر و موانع در راه

یکشنبه چهاردهم بهمن ۱۴۰۳، 12:42

من دوباره و دوباره و برای بار هزارم حالت تهوع گرفتم. دیشب یکی از دوستام گفت نکنه از قرصته؟ چک کردم دیدم عه وا انگار راست میگه. گویا از عوارض قرص آسنترا میتونه باشه.

به دکترم پیام دادم تا یه فکری کنه و هفته آینده برم ببینم این چکارش کنه.

این قدر روزهامو از دست دادم که دیگه هیچ امیدی به درس ندارم. میخونم ولی میدونم نمیشه. واقعا عقبم و هر بار هم داستان دارم. اه چه حس بدیه

__

من و مدیر متاسفانه هر چند روز با هم کلامی گلاویز میشیم.

به نظرم توانایی خاصی میخواد من که همه رو به چپم میگیرم و خیلی اهمیت نمیدم به بقیه رو اینجور جری کنن.

هر چقدرم دوری میکنم و سعی میکنم دهن به دهنش نشم بازم یه کاری میکنه که من برای ارزش انسانیم مجبورم جواب بدم : ))

___

این که دوست عزیز مسافرت رفته‌ای، پیام بده لوازم آرایش چیزی نمیخوای خیلی برام عجیب بود. هیچ وقت فکر نکرده‌بودم به خرید لوازم آرایش از راه دور. نمیدونم چطور بگم. البته شاید چون من آرایش خاصی هم نمی‌کنم. علاقه دارم ولی از زیاد بودنش بدم میاد. ملایم و ملیح دوست دارم. همون خط چشم و رژ و کرم.

حالا شایدم تعارف کرده‌باشه ولی از اونجایی که من خودم آدم تعارف نیستم و چیزی که میگم واقعیه اینم واقعی گرفتم و به لوازم آرایش دارم فکر میکنم: )))

___

روزام خوب پیش نمیرن. حالت تهوع داشتن خیلی بده. البته حالت تهوعی که به فعلیت نرسه اوکیه ولی متاسفانه انجام میشه و خیلی بده.

دوستم دیروز زنگ زد و گفت حامله‌است.

به مامانم گفتم این حامله‌است و من حالت تهوع دارم.

__

دلم مسافرت میخواد. این روزها یکم برام فرسایشی شده. برنامه‌هام اونجور که دوست دارم پیش نمیرن.

دیشب کلی غر زدم به ح که چرا این جور میشه و اینا. هنوزم میتونم غر بزنم واقعا. دلم میخواست کنترل یکم بیشتر دست خودم بود. این جور احساس ناتوانی میکنم: (

__

کاش تعطیلی بخوریم. خسته‌م

: )
© من نوشت