من نوشت

من نوشت هایم،گاه خاطرات،گاه غر زدن های بی انتها

خالی شدن بادکنک؟

جمعه بیست و ششم اردیبهشت ۱۴۰۴، 0:31

امروز حالم خوب بود. رفتم ناخن گذاشتم، صورتی شاین‌دار.

با ناخن‌کار ارتباط گرفتم، حالش خوب نبود. ارتباط گرفتن را یادگرفته‌ام، ممکن است کمی بدقلق باشند اما در نهایت راه ارتباط را پیدا می‌کنم.

بیشتر برایم چالش شده است. مثلاً اینجور که خب حالا که در جامعه‌ای و کاری نداری، میتوانی ارتباط بگیری؟

و شروع می‌کنم به آزمون و خطا کردن.

بگذریم، ناخن‌هایم را دوست دارم. من کم‌ ناخن می‌گذارم شاید تا الان سه بار کلاً امتحان کرده باشم. از این که مدت زمان نسبتاً طولانی را هر ماه در آرایشگاه باشم خوشم نمی‌آید.

البته بسیار کار قشنگی است و دست‌ها زیباتر می‌شوند. به امید پیشرفت تکنولوژی.

راستش از آسمان و ریسمان بافتم تا به اینجای متن برسم. نمیخواستم‌ یکهو بنویسم حالم خوب نیست.

خب حالم خوب بود. کاملاً خوب بودم. لباس‌ها را پوشیدم، شلوار نویی را خریدم و یکهو حس کردم من زشت‌ترین و بد لباس‌ترین آدم روی زمینم.

دلم می‌خواست می‌توانستم مسافرت را کنسل کنم. اصلا همه چیز را کنسل و رها کنم.

حس بدی به خودم گرفتم. یکهو

تقویم را که نگاه می‌کنم حدس میزنم پی‌ام‌اس باشد. این یکهویی حال بد شدن بعدش پریود را در پیش دارد. کاش زودتر پریود شوم

این حال که از خودم بدم می‌آید را دوست ندارم و کنترلی هم رویش ندارد.

از طرفی بحث خواستگار شد، نه برای من. برای کسی دیگر و من‌ فکر کردم چقدر آدم بیهوده و پوچی هستم. چیزی که خودم را انتخاب کرده بودم زیر سوال بردم. حتی خودم را

حالا هم دراز کشیده‌ام و با اولین حرف گریه‌ام در می‌آید. کاملا آماده گریه هستم.

قرص خوابم را خورده‌ام و منتظر زودتر به خواب بروم.

اه انسان بنده‌ی هورمون‌ها، آه.

: )
© من نوشت