باز هم این زن روانی!
دیروز تصادفاً بیشتر از زنگ تفریح توی دفتر ایستادهبودم. دیدم دانش آموزی که همیشه دردسر درست میکنه و دوسال پیش هم دهن من رو سرویس کرده بود باز توی دفتره. اول فکر کردم که کار داره و شیطنت نکرده. وقتی دیدم که مدیر فیگور کتک زدن گرفته، فهمیدم ای وای!
یعنی اون لحظه من میتونستم غش کنم. دستهام میلرزید ،یخ زده بودم و تپش قلب گرفتهبودم. واقعا زدن کسی حالم رو بد میکنه. افتضاح میشم.
این بار ولی آمادگی داشتم و رفتم جلوی اون دختر ایستادم، اونم پشتم سنگر گرفت. بعد یکم وساطت کردم و در نهایت در گوش مدیر گفتم این بار رو به خاطر من کوتاه بیا. بابا این اصلا یتیمه.
گفت باشه.
از طرف خودم قول دادم. و در حالی که یک ثانیه مونده بود اشکم بریزه، این دخترهی خر رو بردم بیرون. گفتم تو رو خدا بذار امسال تموم شه. فقط کتابات رو بیار و برو. دخترهی خر.
حالا جرمش چی بود؟ پاسور اورده بود با خودش. اخه من نمیفهمم پاسور هم اورده باشه، کتک زدن داره؟ خب ورقا رو بگیر ازش دیگه هم بهش نده. مگه حالا با اون ورقا قمارخونه باز کرده تو مدرسه؟
وای اصلا روانی میشم بهش فکر میکنم.
سگ تو روح کسی که آموزش و پرورش رو به این روز انداخت. خدانسازه برات که هر روانی رو گذاشتی سرکار.
هر بار که مدیر فیگور کتک زدن کسی رو میگیره، من حالم به شدت بد میشه. یکبار دیگه این صحنه رو ببینم احتمالاً بیفتم سر دستشون.
نمیدونم چرا من به این صحنه این قدر حساسم در حالی که بقیه نیستن!
شاید لوسم؟ حساسم؟ نمیدونم. اما واقعا بقیه حالشون بد نمیشه. من در حد آب قند نیازم میشه.
پوف. زنیکه روانی، خدا برات نسازه که هر بار روز من رو خراب میکنی.
____
من هنوز از خودم راضی نیستم. حس بدی دارم به خودم. همهش حس ناکامی دارم و ناکافی بودن.
میدونم دلیلش چیه. دارم برای از بین رفتن دلیل تمام تلاشم رو میکنم اما زمان میخواد و اراده.
___