من نوشت

من نوشت هایم،گاه خاطرات،گاه غر زدن های بی انتها

آرامش

چهارشنبه سی ام مهر ۱۴۰۴، 0:45

__

با دخترخاله‌م حرف میزدم، گفت: هنوز پیامای آقای ح رو دو طرفه پاک نکردی؟

گفتم یکی دو ماه پیش، یک طرفه برای خودم پاک کردم.

باورش نمیشد،اسکرین شات فرستادم.

گفت یعنی عکسی، فیلمی، آهنگی چیزی رو نمی‌خواستی؟

گفتم: نه‌. شایدم میخواستم ولی ذهنمو نیاز دارم.

میدونید بیشتر از نیاز داشتن ذهنم، نمی‌خواستم توی رویا باشم. این که هی پیام‌ها رو بخونم و رویاپردازی کنم من رو از خودم ناامید میکرد.

و راستش از استاک کردن خیلی بدم میاد. درسته این حس رو بهم میده فراموش نشدم ولی خیلی حرکت ناشجاعانه‌ایه.

من دوست دارم آدم توی روابط و خواسته‌هاش شفاف باشه.

اگر دوریم دور،اگر نزدیکیم نزدیک.

این کارای زیرزیرکی بیهوده خوشم نمیاد. ( دوست دارم واضح باشیم، بیا با هم رابطه داشتیم؟ یا رابطه نداشته باشیم‌ و تموم.شیفته شجاعت آدم‌ها در بیان کردن خواسته‌هاشونم.)

حالا دخترخاله‌م میگه خوب شد یه بار عاشق شدی. ( احتمالا برای این که بقیه پسرا رو اینجور با مووان اشنا نکنم)

ولی عاشق، چه کلمه سنگینیه. همیشه فکر میکرد عشق سبکه شبیه پر پرنده. حالا می‌بینم گاهی میتونه سنگ بشه و بیفته روی آدم‌.

امشب بعد از این صحبت‌ها، دلم میخواست برم بهش پیام بدم و درخواست کنم هیچی نگه. پیاما سین بخورن و هیچی نگه.

ولی دوست نداشتم و نرفتم بگم. کلا وقتی فکر میکنم ممکن رفتاری ببینم متفاوت با رفتار همیشگی، میترسم و عقب می‌کشم.

دلم میخواد همه چیز همون قدر بااحترام و زیبا باقی بمونه.

_

احساساتم رو دوست دارم‌ چه زمانی که دوست داشتن رو احساس کردم و بی‌پروا شده بودم و چه الان که تصمیمم دوریه و گاها دلتنگی همراهش داره.

از این که میتونم احساساتم رو لمس کنم و تفکیک کنم خوشم میاد.

: )
© من نوشت