من نوشت

من نوشت هایم،گاه خاطرات،گاه غر زدن های بی انتها

شیتان پیتان

دوشنبه بیست و ششم شهریور ۱۴۰۳، 1:0

همیشه دلم می‌خواست یک کیف بزرگ داشته‌باشم، از آن کیف‌هایی که دختران شیتان پیتان روی دوش میگذارند و گاهی آینه و رژ لب خود را از درونش در می‌آورند و ترمیم می‌کنند. اما هیچ وقت نتوانستم کیف بزرگ بخرم. نه این که پولش را نداشته باشم، نه، تنها فکر میکردم به این بدن ظریف کیف بزرگ نمی‌آید. یک گارد ذهنی قویی داشتم که کیف بزرگ؟ نه اصلاً.

حالا میخواهم بروم سر کار و هیچ کدام از کیف‌های کوچکم مناسب نیستند. باید یک کیف بزرگ بگیرم و کلی چیز داخلش جا بدهم. مثلا رژ و ضد آفتابم را بگذارم. آیینه را فراموش نکنم. دیگر چی می‌توانم بگذارم؟ اوم... شاید قمقمه آب هم بگذارم‌. آب باکلاس است آخر‌.

خب آن قدری بزرگ شده‌ام که بتوانم کیف بزرگ بخرم؟ شاید.

: )
© من نوشت