من نوشت

من نوشت هایم،گاه خاطرات،گاه غر زدن های بی انتها

از هر دری.

پنجشنبه ششم شهریور ۱۴۰۴، 19:9

پسرک بالاخره دیت با خانم کیکی رفت. صبح خبر داد که رفته دیت و وقتی ازش پرسیدم که چطور بود؟

گفت جنسش شبیه توئه. خیلی خانمه.

توی فکر فرو رفتم با این جمله. جنس‌ یکی شبیه من باشه و پسرک خوشحال باشه. نمیدونم. بازش نمی‌کنم.

دوست ندارم بگم ولی فکر می‌کنم خواهرم توی یک مقایسه اشتباه با من داره فرو میره.

ما همیشه متفاوت بودیم و نمیدونم چرا چند وقته داره خودشو با من مقایسه میکنه. من درس خون بودم و علاقه‌مند به هنر و ادبیات

و اون درس خون نبود. هیچ وقت از درس لذت نمیبرد. کلا روحیاتش با من متفاوته

حالا که من درس می‌خونم نمیدونم چرا حس می‌کنه من چیزی اضافه‌تر دارم. در صورتی که من هیچ چیز اضافه‌ای ندارم.

اصلا چه مقایسه‌ای هست؟ چرا مقایسه؟ هر کسی در جایگاه خودش خوبه دیگه.

من رابطه‌م با پدر و مادرم هم خوبه‌. هم حرفمو میزنم مودبانه و هم محبت میکنم. خوبیم با هم

خواهرم زیاد سازگار نیست باهاشون و از این نظر هم با من مقایسه میکنه خودشو. خب خواهر من تو رفتارت متفاوته. من چکار کنم؟

کم‌کم خودش میفهمه و می‌کشه از من بیرون.

افکار اشتباه، آه از افکار اشتباه.

: )
© من نوشت